1):چرا عالم سیاست ؛ در عرف بی پدر و مادر می دانند؟
تعبیر «عالم سیاست پدر و مادر ندارد» در گفتمان عمومی ایران، حاکی از تصوری است که بر اساس آن، عرصۀ سیاست از چارچوبهای اخلاقی و تربیتی متعارف تهی شده است. بر پایۀ این تلقی، سیاستمداران در مسیر تأمین منافع خویش، گاه به رویههایی همچون ریا، فریب، نقض عهد و حتی اقدامات غیرمشروع متوسل میشوند. این ضربالمثل بهطور ضمنی بر این انگاره دلالت دارد که فضای سیاسی، قلمرویی بیرحم و عاری از ملاحظات انسانی است؛ جایی که عواطف، وجدان اخلاقی و ارزشهای نهادینهشده در کانون خانواده، کاربرد چندانی ندارند.
از سوی دیگر، این بیان میتواند حاکی از پیچیدگی و عدم شفافیت در فرایندهای تصمیمگیری باشد، بهگونهای که بازیگران اصلی و نهادهای مؤثر در پشت صحنه پنهان میمانند و آنچه عیان میشود، تنها نمایشی سطحی از قدرت است. در این معنا، سیاست عرصهای رازآلود تلقی میشود که در آن، رابطه میان ظاهر و باطن امور همواره مبهم باقی میماند.
همچنین، این تعبیر با رویکردی واقعگرایانه به سیاست پیوند میخورد که بر اساس آن، کسب و حفظ قدرت، هدف اصلی بوده و برای دستیابی به آن، هر ابزاری را میتوان موجه شمرد. در چنین نگرشی، اخلاق فردی و هنجارهای اجتماعی به حاشیه رانده میشوند.البته باید توجه داشت که در برابر این تلقی، دیدگاههای هنجاری و آرمانگرایانهای نیز در سنت فلسفی و دینی وجود دارند که سیاست را نه عرصۀ تزویر، که زمینهساز سامانبخشی جامعه و پرورش انسان میدانند. با این حال، ضربالمثل مذکور عمدتاً بر جنبههای تاریک و غیراخلاقی سیاست تمرکز دارد و تصویری انتقادی از واقعیت موجود ارائه میدهد.به طور خلاصه، میتوان چهار دلالت اصلی برای این عبارت برشمرد:
این تعبیر در مجموع بازتاب نگرشی عمومی نسبت به سیاست به مثابه قلمرویی جدا از اخلاقیات متعارف است.
درک عمومی از سیاست عموماً بر تصویری محدود و عمدتاً سلبی استوار است که در آن، این عرصه به صحنهای برای کشمکشهای شخصی، بیثباتی، ریا و بیقیدی اخلاقی تقلیل مییابد. بر اساس این تلقی، فضای سیاسی عاری از هرگونه التزام به اصول اخلاقی و ارزشهای تربیتی تصور شده و عمدتاً به مثابه نبردی بیامان برای کسب قدرت و منافع فردی تعبیر میشود. در مقابل، رویکرد نظری به سیاست، آن را در چارچوبی تحلیلی و جامعتر مورد توجه قرار میدهد. از منظر صاحبنظران این حوزه، سیاست فرآیندی سازمانیافته برای اداره قدرت، اتخاذ تصمیمهای جمعی و تنظیم امور عمومی جامعه قلمداد میگردد. در این چهارچوب، تحلیل سیاسی بر مؤلفههایی همچون عوامل اجتماعی، ساختارهای اعمال قدرت، رابطه دولت و جامعه، و سیر تطور تاریخی نهاد دولت متمرکز است. اگرچه سیاست به عنوان عرصهای برای رقابت بر سر قدرت شناخته میشود، اما این رقابت در چارچوب قواعد نهادینه شده و هنجارهای برآمده از نظم اجتماعی-تاریخی صورت میپذیرد. افزون بر این، قلمرو سیاست منحصر به کشمکشهای درون حکومتی نبوده و دامنه آن تعاملات گسترده در عرصه جامعه مدنی را نیز دربرمیگیرد.
2): عدم تعریف واحد از تروریسم
در عرصهی روابط بینالملل و مطالعات امنیتی، ارائهی تعریفی جهانشمول و بیمناقشه از پدیدهی تروریسم با دشواریهای بنیادین مواجه است. این چالش عمدتاً ریشه در آن دارد که دولتها و بازیگران بینالمللی، متناسب با منافع سیاسی، اقتصادی و امنیتی متغیر خود، به بازتعریف مستمر معیارها و مصادیق تروریسم میپردازند. چنین رویکردی سبب شده است تا مفهوم تروریسم ماهیتی نسبی و وابسته به ساختارهای قدرت و مصلحتاندیشیهای حاکم بیابد.دوگانگی موجود در تعریف این پدیده را میتوان بازتابی از تضاد منافع، تفاوت در جهانبینیها و اهداف گوناگون بازیگران عرصهی سیاست جهانی دانست که به چندوجهی و سیال بودن این مفهوم دامن میزند. این دوگانگی در سطوح مختلف قابل ردیابی است:
1-2): اختلاف در منافع و چارچوبهای تفسیری
دولتها عموماً بر پایهی ملاحظات ملی، منطقهای و بینالمللی، تروریسم را به گونهای تعریف میکنند که با سیاستها و اقداماتشان همخوانی داشته باشد. برای نمونه، گروهی که از سوی دولتی “تروریست” خوانده میشود، ممکن است نزد دولتی دیگر تحت عنوان “جنبش مقاومت” یا “مبارز راه آزادی” شناخته شود. همچنین، رقابتهای ژئوپلیتیک یا ایدئولوژیک میتواند موجب شود یک کشور تعریف تروریسم را به نحوی سامان دهد که گروه یا دولتی خاص را در بر گیرد.
2- 2): تمایز در قلمرو و مصادیق عملی
در برخی نظامهای سیاسی، اعمال خشونتآمیز یا شورشهای داخلی ممکن است در زمرهی اقدامات تروریستی طبقهبندی شوند، حال آنکه در بستر سیاسی دیگری، همان اقدامات بخشی از حقوق قانونی و مشروع سیاسی تلقی گردند. حتی حملات به غیرنظامیان نیز بسته به زمینهی سیاسی و جهتگیری رسانهها ممکن است تحلیلی متفاوت بیابد.
3-2): نقش عوامل سیاسی و رسانهای
رسانهها و نهادهای حکومتی، با به کارگیری ابزارهای تبلیغاتی و روایتسازیهای هدفمند، مرز میان “تروریست” و “مبارز” را جابهجا میکنند تا تصویر مطلوب خویش را در اذهان عمومی تثبیت نمایند. این روایتها نیز تابعی از شرایط زمانی، مکانی و موازنهی قوا در نوسان است.
4-2):پیامدهای حقوقی و عملیاتی
عدم وجود تعریفی ثابت و مورد اجماع، چالشهای عمیقی را در نظامهای حقوقی بینالمللی و ملی برای تدوین قوانین و اجرای عدالت پدید آورده است. قدرتهای بزرگ غالباً قوانین را به گونهای تفسیر یا تدوین میکنند که امکان بهرهبرداری علیه رقبا و دشمنان سیاسیشان فراهم آید.در حوزهی علوم سیاسی، تعریف تروریسم و حتی مفهوم “دشمن” اموری نسبی و متغیر قلمداد میشوند، چرا که این مفاهیم بر اساس موقعیتهای سیاسی، منافع گروههای ذینفوذ و انگارههای ایدئولوژیک شکل میگیرند و فاقد ثبات و جهانشمولی هستند. آنچه از سوی یک بازیگر، تروریسم یا دشمنی خوانده میشود، ممکن است از سوی بازیگر دیگر، مبارزهای مشروع یا همپیمانی استراتژیک تلقی گردد. این نسبیت، تحلیل و درک پدیدهی تروریسم را منوط به ملاحظات خاص تاریخی، جغرافیایی و سیاسی میسازد.
3): مختصر تاریخچه محمد الجولانی تروریست القاعده
در بررسی سیر تحول گروههای شبهنظامی در بحران سوریه، محمد جولانی به عنوان چهرهای محوری در شکلگیری و تطور جریانهای موسوم به جهادی در این کشور ظاهر شده است. وابستگی اولیهی وی به شبکه القاعده در عراق و همکاری با ابومصعب الزرقاوی، زمینهساز حضور او در عراق و پیوستن به گروه موسوم به “سریه المجاهدین” در موصل بود. دورهی بازداشت در اردوگاه بوکا توسط نیروهای آمریکایی، فرصتی برای تدوین طرحهای آینده و گسترش شبکه ارتباطی وی فراهم آورد.پس از آزادی، جولانی به عنوان نمایندهی ابوبکر البغدادی مأموریت یافت تا زمینههای تأسیس شاخهی سوری داعش را تحت عنوان “جبهه النصره” در سال ۲۰۱۲ فراهم کند. با این حال، اختلافات استراتژیک مربوط به نحوه اداره این گروه و رابطه آن با ساختار مرکزی داعش، به ویژه پس از تصمیم البغدادی برای ادغام جبهه النصره در داعش، منجر به انشعاب جولانی و اعلام وفاداری به ایمن الظواهری، رهبر القاعده شد. این واگرایی، نهایتاً در سال ۲۰۱۶ به اعلام استقلال کامل تحت عنوان “هیئت تحریر الشام” انجامید.اختلاف جولانی و البغدادی عمدتاً بر سر مسائل مربوط به استقلال عملیاتی، مدیریت منابع و جهتگیری استراتژیک در قبال تحولات سوریه بود. خودمختاری طلبی جولانی و عدم تمایل به تبعیت کامل از مرکزیت داعش در عراق، به درگیریهای سازمانی و حتی رویاروییهای مسلحانه بین دو طرف انجامید. اگرچه جولانی تلاش کرده با ارائه چهرهای میانهروتر، جایگاه خود را در مناسبات منطقهای تثبیت کند، ولی گروه تحت رهبری وی تا چندی پیش کماکان در فهرست سازمانهای تروریستی ایالات متحده قرار داشت و برای دستگیری او جایزه تعیین شده است. وزارت خارجه آمریکا بارها اعلام کرد جایزه ۱۰ میلیون دلاری برای دستگیری تروریست تحت تعقیب ابومحمد جولانی قبل از اعلام خود خواندگی ریاست جمهوری اش همچنان پابرجا بود.
)https://parsi.euronews.com/2024/12/18/us-state-department-10-million-reward-for-al-julani-remains-in-place(
4):تطهیر تروریسم
تطهیر سیاسی تروریسم، یکی از پیچیدهترین و خطرناکترین پدیدههای عصر حاضر است که در آن، گروههای مسلح و تروریستی با تغییر چهره و بازتعریف خود، سعی میکنند به عنوان جریانهای مشروع سیاسی پذیرفته شوند. این فرآیند معمولاً با همراهی رسانهها و برخی بازیگران بینالمللی پیش میرود و مرز بین اعتراض قانونی و خشونت سازمانیافته را مخدوش میکند. نمونه بارز این مسئله را میتوان در گروه تحریرالشام سوریه مشاهده کرد؛ گروهی که با ایجاد نهادهای اداری محلی، ارائه خدمات عمومی و اعلام جدایی از شبکههای تروریستی بینالمللی، تلاش کرده چهرهای معتدل و سیاسی از خود نشان دهد، حال آنکه ماهیت اقداماتش تغییری نکرده است.این گونه تلاشها برای تطهیر تروریسم، نه تنها به گروههای خشونتطلب مشروعیت ناروا میبخشد، بلکه فضا فعالیت برای مخالفان واقعی و مسالمتجو را نیز تنگ میکند. وقتی یک گروه مسلح بتواند خود را به عنوان یک “اپوزیسیون مشروع” جا بزند، در واقع هم مبارزات قانونی تحت الشعاع قرار میگیرد و هم زمینه برای توجیه خشونتهای بیشتر فراهم میشود. به همین دلیل، مقابله با این پدیده نیازمند عزم جدی جامعه بینالمللی برای تعریف دقیق مرزهای مخالفت سیاسی و مقابله قاطع با هرگونه سوءاستفاده از فضای سیاسی است.
5): فرش قرمز جولانی رئیس جمهور؛ میهمان نیوریورک
تحول جایگاه محمد جولانی از چهرهای که سابقاً در فهرست سازمانهای بینالمللی به عنوان یک تروریست شناخته میشد به بازیگری سیاسی که مورد استقبال ایالات متحده قرار گرفته، از جمله تحولات چشمگیر در صحنه روابط بینالملل در سالهای اخیر به شمار میرود. جولانی که در گذشته به دلیل ارتباط با گروههای موسوم به تکفیری نظیر داعش و القاعده، در زمره دشمنان ایالات متحده قرار داشت و حتی در مقطعی وزارت خارجه این کشور برای اطلاعات منجر به دستگیری وی، جایزهای ده میلیون دلاری تعیین کرده بود، اکنون به عنوان یکی از بازیگران مؤثر در معادلات منطقهای، به ویژه در پرونده سوریه، ظاهر شده است.این گذار، به ویژه از دوره ریاست جمهوری دونالد ترامپ شتاب گرفت، به طوری که جولانی نه تنها با تغییر در صورتبندی مواضع پیشین خود، بلکه با انجام ملاقاتهایی در سطوح عالی آمریکا، از جمله دیدار با رئجمهور وقت این کشور، به عنوان چهرهای “صلحطلب” بازتعریف شد. در این مسیر، واشنگتن وی را به عنوان شریکی بالقوه در راستای پیشبرد اهداف خود در سوریه به رسمیت شناخته است. پذیرش شروطی از سوی جولانی نظیر شناسایی رژیم صهیونیستی، همکاری در خروج تروریستهای خارجی از سوریه و مشارکت در جلوگیری از احیای داعش، زمینهساز این تحول در مناسبات دو طرف بوده است.
این تغییر موضع راهبردی در سیاست خارجی ایالات متحده، که نمونه آن در مورد جولانی مشهود است، بیانگر انعطاف پذیری و حتی چرخش در تعریف دشمنان و متحدان سنتی این کشور در منطقه خاورمیانه است. به گونهای که فردی که تا چندی پیش در زندانهای تحت نظارت آمریکا به سر میبرد، هماکنون به عنوان میهمانی در مراکز دیپلماتیک نیویورک حاضر میشود.حضور جولانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و ملاقاتهای وی با مقامات بلندپایه آمریکایی از جمله وزیر امور خارجه، و برنامهریزی برای دیدار با رئجمهور این کشور، با واکنشهای گسترده و متضادی در سطح بینالمللی مواجه شده است. از یک سو، این اقدام به مثابه اقدامی پارادوکسیکال و چالشی برای اعتبار نهادهای بینالمللی قلمداد میشود که سابقه مبارزه با تروریسم را در کارنامه خود دارند. از سوی دیگر، برخی تحلیلگران، این رخداد را نشانگر تغییر در راهبرد کلان واشنگتن در قبال سوریه و تلاش برای بهرهگیری از جولانی به عنوان اهرمی در مدیریت تحولات این کشور و منطقه ارزیابی میکنند.تبدیل شدن محمد جولانی از چهرهای تحت تعقیب به بازیگری دیپلماتیک، نه تنها بازتابی از تغییر در محاسبات راهبردی ایالات متحده است، بلکه پرسشهای بنیادینی را درباره ثبات رویکردهای بینالمللی در قبال پدیده تروریسم و معیارهای تعریف متحد و دشمن در عرصه سیاست جهانی مطرح میسازد.
برآیند تحلیلی
برآیند تحلیلی ، حاکی از آن است که عرصه سیاست بینالملل، بهویژه در رویکرد قدرتهای بزرگ، نه بر پایه اصول اخلاقی یا حقوقیِ ثابت، که بر محور مصلحتاندیشی و تأمین منافعِ متغیر استوار شده است. این «وارونگی» را میتوان در سطوح مختلفی ردیابی کرد.در آغاز، نگرش عمومی به سیاست با عبارت معروف «عالم سیاست پدر و مادر ندارد»تصویری از فضایی بیرحم، غیرشفاف و جدا از چارچوبهای اخلاقی متعارف ارائه میدهد. هرچند این نگاه ممکن است تا حدی کلیشده باشد، اما در عملکرد قدرتها در قبال پدیدهای مانند تروریسم، بازتابی عینی مییابد. نتایج نشان میدهد که هیچ تعریفِ واحد و بیطرفانهای از تروریسم در سطح جهانی پذیرفته نشده است؛ بلکه این مفهوم همواره در خدمت روایتسازی و توجیه اقدامات قدرتها بوده است. آنچه یک کشور «تروریسم» میخواند، ممکن است از نگاه کشوری دیگر «مبارزه مشروع» تلقی شود و این دوگانگی، ریشه در تفاوت منافع، رقابتهای ژئوپلیتیک و جهتگیریهای ایدئولوژیک دارد.نمونه عینی این مسئله را در چهره محمد الجولانی میتوان مشاهده کرد. تحول جایگاه او از یک تروریست تحتتعقیب با جایزه دهمیلیوندلاری از سوی آمریکا—به بازیگری سیاسی که در محافل دیپلماتیک غرب حاضر میشود، بهوضوح نشان میدهد که معیارهای «دشمن» و «متحد» در سیاست خارجی قدرتهایی مانند ایالات متحده، ثابت نیستند و تابع محاسبات راهبردی و منافعِ (مقطعی) هستند. این تغییر موضع، تنها با تغییر ظاهری تاکتیکهای الجولانی و اعلام مواضع بهظاهر معتدلتر ممکن شد. نوعا «تطهیر تروریسم»یعنی فرایند تبدیل گروههای خشونتطلب به جریانهای بهظاهر مشروع پدیدهای خطرناک است که هم به این گروهها مشروعیت ناروا میبخشد و هم فضای فعالیت برای مخالفان واقعاً مسالمتجو را محدود میکند. این تحلیل، در نهایت، پرسشهای بنیادینی دربارهٔ اعتبار نهادهای بینالمللی، ثباتِ معیارهای حقوق بشر و ذاتِ منفعتمحورِ سیاست جهانی پیش مینهد و «وارونگی»ای را نشان میدهد که از سطوح بالای سیاستگذاری («عرش») تا نمودهای عینی آن («فرش») امتداد دارد.
محدودیت زمانی فراتر رفت. لطفا یک بار دیگر کپچا را کامل کنید. 1 × =